دن کیشوت داستان نجیب زاده ای است که بعد از خواندن داستانهایی از شوالیهها، در لباس آنان در می آید و در دنیای بلاهت خودساخته خود را پهلوان تصور میکند. او در دنیای وهمی خود آسیابهای بادی را دشمن می پندارد و به جنگ آنان می رود و وقتی بر پروانه آسیابی نیزهاش را فرو می کند، با اسبش نقش زمین می شود. البته دن کیشوت بعد از این ضربه بازهم از رو نمیرود و برای آسیابهای بادی که در دنیای وهمی او غولهای جنگی هستند، رجز میخواند.
ادامه مطلب
https://tinyurl.com/2e7h78jm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر