دنبال این بودیم که آقا شازده صحبتی بفرمایند و ما آنرا هنوز روی زمین نیفتاده در همان هوا بقاپیم که آخر، معضلات مملکت را چه باید کرد. دیدیم بعضی خبرنویسان و محللین آنطرف و بعضا اینطرف دنیا، پرنس و پنج تن آل پرنس را خیلی حلوا حلوا میکنند و آدم میدانند.
پس یک اکیپ از چندین تازه فارغالتحصیل شده براه شدیم و هرکدام قلم و دفتر بدست، گوشها تیز که دریابیم کینگ رضا! چه میگوید. اما خوردیم به یک مانع. این کاروان شازده رضا و پنج تن همراهش افتاده است توی سرازیری و چقدر تند تند میرود. در یک منزلگاه توقف میکند تا میآیی بفهمی چی شد، می بینی رفته بعدی و بعدی و بعدی.
ادامه مطلب
https://tinyurl.com/4a83rmyh
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر