آخرین واگویههای ابوالفضل امیرعطایی با مادرش
مامان جان سلام. ابوالفضل هستم. راه دوری نرفتم حالا دیگه بهت نزدیکم. نزدیکتر از همه اون هشتماهی که تو از کنار من جم نخوردی و تا سپیده صبح نگاهت رو به من دوختی.
من تو همه اون ۸ ماه صدای لالاییهات رو میشنیدم و هنوز تو گوشم هست و تکرار میشه. این روزها لالاییها، ترانه رزم و نبرده. ترانه شوق آزادی و شوق رسیدن به پیروزیه. ولی حالا فهمیدم که این فقط مال این روزها نیست، از همون سالهای اول جوونهایی بودن که مادرهاشون براشون از همین جنس لالاییها رو خوندن. اما عجب که حتی نسل قبل ما هم صدای اونها رو نشنید و اونها رو نشناخت.
ادامه مطلب
https://tinyurl.com/5n6z6v9w

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر