خاطرات يك شاهد قتل عام ۶۷. الف. بيابانكی. قسمت ششم
صدای زوزه گرگها…
می گویند برای حرکت همیشه لحظات آغازین دشوارترین لحظاتاند؛ چون برای حرکت اولیه باید بر اینرسی و نیروی ماندگاری غلبه کنی، براه که بیفتی حرکت آسانتر و آسانتر میشود. در روزهای آغازین مرداد ۶۷ وضع همینگونه بود. همه چیز انگار حکایت از امر غریبی میکرد امری ظاهرا ناشناخته اما آشنا.
یادم هست دوستی در لابلای آجرهای سفالین انفرادی شماره ۷ نوشته بود: «صدای زوزه گرگها را میشنوم، گرگها در دو حال زوزه میکشند یا گرسنهاند و آماده دریدن و یا دریدهاند و بر لاشه قربانیانشان زوزه میکشند…» این حس مشترک وجود داشت که چیزی در حال وقوع است اما تصور آن چیز محال مینمود.
ادامه مطلب
https://shorturl.at/nps01

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر