حکایت بعد از مرگ رییسی و حکومت دزدان به داستان زیر شبیه است. مردی بعد از دریافت حقوق ماهانهاش سوار اتوبوس شد تا به خانه برگردد و دزدی جیبش را زد!
زمان پرداخت پول بلیت مرد متوجه شد که هیچ پولی ندارد و از شدت خجالت سرخ شد و به لکنت افتاد.
راننده گفت: مردحسابی خجالت بکش، اصلا به قیافه ات این کارها نمیخورد.
دزد که این صحنه را دید دلش به حال مرد سوخت و گفت: کرایه استاد را من حساب میکنم.
مرد که انگار جان تازه ای گرفته بود به دزد گفت؛ درود بر تو! خداوند امثال شما را در این کشور زیاد کند!
ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر