مرگ؛ جغدی که بیهوده ما را می ترساند
از همون ابتدا حواسم بهش بود. تنها نشسته بود و کسی همراهش نبود. اینجا جایی نبود که کسی تنها بیاد. کارهای اداری رو انجام داد و دوباره رفت روی نیمکت نشست. غم از سر و روش میبارید خیلی کنجکاو شده بودم.
هنوز متوفای ما رو تحویل نداده بودند و داشتیم با چند نفر از بستگان درباره مرگ و نسبت غم مرگ بستگان با آدمی و قیمت قبر صحبت میکردیم. نوع برخورد آدمی با مرگ در این دوره و زمونه عجیبه.
ادامه مطلب

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر