۱۴۰۳ تیر ۲۲, جمعه

نان بربری همراه با بوی سرنگونی! (داستان کوتاه)


 

حالا دیگه شب و روزمون به هم دوخته شده. من یکی که باور نمی‌کردم این قدر سریع اتفاق بیفته. همین چند روز پیش بود که در صف نان بربری همه از مرده بودن شهرمون می‌گفتن


 وقتی دیشب با احمد و فرشید رفتیم تظاهرات و لباس شخصی‌ها سر رسیدن هنوز داشتم به نوشته‌ بزرگی که بالای کوه مشرف به کرمانشاه کار کرده بودیم فکر می‌کردم.


  راستش اولش ترسیدم. گاز اشک آور چند متری ما فرود اومد و بعد هم سر و کله باتون‌ها پیدا شد.


 داشتم پا به فرار می‌ذاشتم که فرشید را دیدم که چابک رفت توی سینه اولی. باتون داشت روی بازویم فرود می اومد که چاقو رو کشیدم توی جونش. می دونم رونش را جر دادم. هر دو نقش زمین شدیم که  احمد بلندم کرد چون یه غول تشن دیگه داشت می اومد.  فرشید ترتیب دومی را هم داد.

ادامه مطلب

https://tinyurl.com/aay55ajk

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آیا سودانی نخست وزیر عراق جعبه سیاه را به تهران می‌برد؟

جعبه سیاه نامی است که رسانه انگلیسی الشرق الاوسط به انحلال شبه نظامیان حکومت خامنه‌ای در عراق می‌دهد. این رسانه در تاریخ ۱۵دی‌ماه ۱۴۰۳موضوع ...