۱۴۰۳ آذر ۱۹, دوشنبه

ناهید خانم و اتاق ممنوعه (داستان)


 

به خواست خودش بود که بیاد اینجا. یعنی نمی‌خواست که زندگی دختر و دامادش را تحت‌الشعاع قرار بدهد. نوه‌اش کیمیا  آینده داشت و باید براش برنامه ریزی صحیحی انجام می‌شد. در این کشور که آینده‌ای نمی شد براش تصور کرد. این حرف آقا رضا داماد ناهید خانم بود. با یک تصمیم جمعی به این نتیجه رسیدند که ناهید خانم ساکن این خانه شود. هم ازش مراقبت می‌کردند هم این که اینجا هم سن و سال‌های خودش زیاد بودند. هم صحبت بودند و روز شب می‌شد.

  اما دختر و دامادش بسیار گریه کردند و نوه‌اش کیمیا که نگو. خود ناهید خانم مشکلی نداشت و می‌خندید. همیشه می‌گفت من جهان را بخشی از وجود خودم می‌دانم و فرقی نیست بین خانه سالمندان و خانه و زندان. و همیشه این شعر فردوسی را می خواند: سمنگان و ایران و توران یکی است. 

ادامه مطلب
https://tinyurl.com/yd2yf7ak

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آیا سودانی نخست وزیر عراق جعبه سیاه را به تهران می‌برد؟

جعبه سیاه نامی است که رسانه انگلیسی الشرق الاوسط به انحلال شبه نظامیان حکومت خامنه‌ای در عراق می‌دهد. این رسانه در تاریخ ۱۵دی‌ماه ۱۴۰۳موضوع ...